زندگی سخت است!
خطر کن!
وارد بازی شو!چه چیزی از دست می دهی؟
با دستهای تهی امده ایم،
و با دستهای تهی خواهیم رفت.
نه،چیزی نیست که از دست بدهیم،
فرصت بسیار کوتاه به ما داده اند،
تا ترانه ای زیبا بخوانیم،
و فرصت به پایان خواهد رسید.
اری،این گونه است که هر لحظه غنیمتی است!
هدیه
خانه دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت
کوچه باغی است از باغ خدا سرسبزتر است
و در ان عشق به اندازپرهای صداقت ابیست
میروی تا ته ان کوچه که او پشت بلوغ
سر بدر می اورد
پس به سمت گل تنهایی میپیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیتسیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست ...
" سهراب سپهری "
خوابی دیدم خواب دیدم که در ساحل با خدا قدم می زنم.
برپهنه اسمان صحنه هایی از زندگی ام برق زد .
درهر صحنه دو جفت جای پا روی شن دیدم یکی متعلق به خودم و دیگری متعلق به خدا.
وقتی اخرین صحنه ها مقابل چشمانم برق زد. به جای پاها ی روی شن .
نگاه کردم متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگی ام .
فقط یک جفت روی شن بوده است.
همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده است.
این برایم واقعا ناراحت کننده بود ودرباره اش از خدا سئوال کردم:خدایا تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود.
ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگی ام فقط یک جفت جای پا وجود داشت.
نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی.
خدا پاسخ داد بنده بسیار عزیزم من در کنارت هستم وهرگز تنهایت نخواهم گذاشت.
اگر در آزمون ها ورنج هافقط یک جای پا دیدی زمانی بود که تورا در اغوشم حمل میکردم
نامت چه بود؟
آدم
فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد؟
بهشت پاک
اینک محل سکونت؟
زمین خاک
آن چیست بر گرده نهادی؟
امانت است
قدت؟
روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم به روی خاک
اعضاء خانواده؟
حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک
روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق
رنگت؟
اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه
چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان
وزنت ؟
نه آنچنان سبک که پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین که نشینم بر این خاک
جنست ؟
نیمی مرا ز خاک ، نیمی دگر خدا
شغلت ؟
در کار کشت امیدم
شاکی تو ؟
خدا
نام وکیل ؟
آن هم خدا
جرمت؟
یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین ؟
همین
!!!!
حکمت؟
تبعید در زمین
همدست در گناه؟
حوای آشنا
ترسیده ای؟
کمی
ز چه؟
که شوم اسیر خاک
آیا کسی به ملاقاتت آمده؟
بلی
که؟
گاهی فقط خدا
داری گلایه ای؟
دیگر گلایه نه؟، ولی...
ولی چه ؟
حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟
دلتنگ گشته ای ؟
زیاد
برای که؟
تنها خدا
آورده ای سند؟
بلی
چه ؟
دو قطره اشک
داری تو ضامنی؟ بلی
چه کسی ؟ تنها کسم خدا
در آ خرین دفاع؟
می خوانمش که چنان اجابت کند دعا